این مسئله چه اثراتی میتواند بر آینده تحقیق و پژوهش در ایران داشته باشد؟ اینها سؤالاتی هستند که دکتر ابراهیم سوزنچی کاشانی، قائم مقام پژوهشکده سیاستگذاری علم، فناوری و صنعت دانشگاه صنعتی شریف و قائم مقام دبیر دومین همایش ملی مدیریت پژوهش و فناوری در گفتوگو با همشهری به آنها پاسخ داده است.
- چرا مسئله پژوهش در دانشگاههای ایران جدی گرفته نشده است؟
در دوران تمدن مدرن، بشر غربی کم کم رو به پژوهش و توجه به قوانین عالم خلقت آورد و تلاش کرد در این راستا درجه فهم خود را گسترش دهد. بدینترتیب کم کم نهادهای کوچک پژوهشی شکل گرفتند. در کنار این نهادها، کم کم بخشهای آموزشی نظیر کالجها نیز شکل گرفتند. البته در تمدن ما این نکته جدیدی نیست و ما از زمان گذشته دانشمندان و محققان فراوانی داشتهایم که در این راستا حرکت میکردهاند و مدارس و نظامیههای مختلفی نیز تشکیل شده بود.
روند توسعه و تحقیق در ایران کمکم متوقف شد و یک دلیل آن تسلط غرب بر برخی فنون و فناوریهای نظامی بود که به نوبهخود به آنان اجازه تسلط و استیلا بر کشور ما را میداد. در زمان عباس میرزا بهطور خاص توجه به دانش غرب شروع شد و اینکه فنون نظامی و سایر فنون در اختیار آنهاست و ما باید این مسئله را از آنان فرا بگیریم. بنابراین در 5 دوره افراد مختلفی به اروپا فرستاده شدند تا دانش غرب را فرابگیرند. امیرکبیر تشخیص داد که به جای اعزام افراد به اروپا، مدرسهای در داخل ایجاد کند و اساتید خارجی را برای تدریس فنون و مهارتهای مختلف به ایران بیاورد.
در نهایت دانشگاه تهران بهعنوان یک نماد مدرنیته و آموزش علوم عالیه از تلفیق یکسری مدارس دیگر نظیر دارالفنون تشکیل شد. بنابراین بستر و صبغه دانشگاه در کشور ما، بهصورت تاریخی فراگیری علوم و فنون از غرب بوده و هیچگاه بر یک بستر پژوهشی سوار نشده است. این روند حتی بعد از انقلاب نیز متأسفانه ادامه داشته و نگاه به دانشگاه همواره بهعنوان یک نهاد آموزش عالی بوده است.
- تلفیق نهادهای پژوهش و آموزش در دنیا چگونه صورت گرفت؟
اگر به غرب برگردیم، در زمانی که نطفه نهادهای پژوهشی گذاشته شد (در قرن 18 و در کشور آلمان) شخصی بهنام همبولت که وزیر آموزش آن کشور و یک فیلسوف بود، تصمیم به تلفیق نهادهای پژوهش و آموزش گرفت و بدینترتیب دانشگاه به مفهوم مدرن آن شکل گرفت. این نوع دانشگاه بر این فرض استوار بود که مسائلی تدریس میشوند که حاصل پژوهش خود دانشگاه است و بدینترتیب فلسفه شکلگیری دانشگاه در غرب از اساس بر پژوهش استوار بوده درحالیکه در ایران از اساس بر آموزش استوار شده بود. تغییر این فرهنگ و سنت نگاه به علم در ایران که مبتنی بر یک نگاه فراگیری و نه تولید است، بسیار زمانبر است و ما تازه وارد این فاز شدهایم که دانشگاهها اساسا نهادهای پژوهشی هستند نه نهادهای آموزشی.
- برای کاربردی کردن پژوهشها در دانشگاهها چه باید کرد؟
یک راه ساده این است که دولت بودجه پژوهشی دانشگاهها را قطع کند و بدینترتیب دانشگاهها برای امرار معاش خود ناچار شوند که وارد عرصه نیازهای جامعه شوند تا از کانال پژوهش بتوانند کسب درآمد کنند و از طرف دیگر پژوهشهای کاربردی انجام دهند. البته قطع ناگهانی میتواند آثار سوء داشته باشد مخصوصا با توجه به این نکته که هنوز ما در حال آموختن نحوه پژوهش هستیم. بنابراین بودجه پژوهشی باید بهصورت تدریجی کم و هدفمند شود و برای این دورهگذار سیاستهای خردمندانهتری میتوان اتخاذ کرد، نظیر درنظر گرفتن مشوق برای دانشگاههایی که وارد حوزه پژوهشهای کاربردی میشوند، تغییر سیستمهای رتبهبندی دانشگاهها و پررنگتر کردن نقش پژوهشهای کاربردی در آن، ایجاد سیستم بودجهبندی که در آن پژوهشهای کاربردی لحاظ شود و ... .
- نظر شما در باره راهاندازی دورههای آموزش محور کارشناسی ارشد در دانشگاههای بزرگ کشور چیست؟ یعنی دورههایی که در آن رساله حذف شده است.
اگر ما به مفهوم دانشگاه و سابقه آن برگردیم میبینیم که اساس دانشگاه پژوهش است نه آموزش و هرچه ما به سمت دورههای مقاطع بالاتر میرویم، نقش پژوهش بسیار پررنگتر میشود. اکنون در دورههای کارشناسی نیز اساتید حجم عظیمی از فعالیتهای پژوهشی را بر دوش دانشجویان میگذارند و در دوره کارشناسیارشد، دانشجویان اصول پژوهش را بهصورت عملی یاد میگیرند و در دورههای دکتری، آن را عملا اجرا و پیاده میکنند و یک تز دکتری تحویل میدهند. حال توسعه دورههای کارشناسیارشد آموزش محور، دقیقا حرکت بر خلاف پارادایم اصلی جریان تحقیقات و دانشگاهی است و با تمام صحبتهایی که در مورد لزوم حرکت به سمت پژوهش شد، مخالف است و به نوعی تیشه زدن به ریشه تحقیق است.